جدول جو
جدول جو

معنی حسن ساوی - جستجوی لغت در جدول جو

حسن ساوی(حَ سَ نِ)
ابن علی خراسانی شاعر. متخلص به سوزی درگذشتۀ 1014 هجری قمری دیوان شعر فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 291)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ سَ نِ بُ نَ)
آق حصاری، ملقب به ملا کافی. او راست: نورالیقین که در 1014 هجری قمری به پایان رسانیده است
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ)
خوش خلقی:
بیاموز از عاقلان حسن خوی.
(بوستان)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ اَ)
الشیخ حسن احمد قاسم الابی، قاضی محاکم شرعی در مصر. او راست: ’انسان عین البیان’ که شرح منظومه ای است در بیان. از محمدبک فهمی الرشیدی چ مصر سال 1895 م
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ دَ)
ابن احمد هداجی مغربی. درگذشتۀ 1006 هجری قمری او راست: شرح صغرای سنوی و شرح کبرا. (هدیه العارفین ج 1 ص 290)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ رَ)
خوش تدبیری: وی که سلیمانیست بازآید بدین کار و با وی خلعتی باشد از حسن رأی امیرالمؤمنین که مانند آن به هیچ روزگار کس را نبوده است. (تاریخ بیهقی ص 294). کسری گفت: ای بزرجمهر چه هزار کرامات و مراتب که آن را نه از حسن رأی ما بیافتی. (تاریخ بیهقی ص 340). از حسن رأی ما خلقت و ولایت یافتند و بیارامیدند و مقدمی بخدمت درگاه خواهد آمد. (تاریخ بیهقی ص 501). گفت حسن رأی و صدق رعایت پادشاه مرا از مال مستغنی کرده است. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن قاسم بغدادی مکنی به ابوعلی نحوی ملازم صاحب عباد بود و در پیرامون سال 400 هجری قمری درگذشت. اوراست: ’المبسوط’ در لغت. (هدیهالعارفین ج 1 ص 273)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ رَ ضَ)
میرسید حسن رضوی، او راست: نهایهالمأمول فی حاشیه کفایهالاصول. (ذریعه ج 6 ص 187)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ)
ابن کاظم نجفی سبتی خطیب شاعر. او راست: ’انیس الجلیس’ و دیوان شعر. (ذریعه ج 2 ص 454 و ج 9 ص 428 و 242)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ)
ابن حسین درگزینی، ملقب به حسام الدین همدانی. ساکن قسطنطنیه و متخلص بسحابی شاعر صوفی. درگذشتۀ 971 هجری قمری او راست: تدبیرالاکسیر و جز آن. (هدیهالعارفین ج 1 ص 289)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ)
از شعرای آذربایجان است. (دانشمندان آذربایجان بنقل از حدیقه) (ذریعه ج 9 ص 242)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ سَ)
ابن عبدالله بن احمد قرشی. خود و برادرش عبدالله بن عبدالله منجم بوده و کتابی به نام بغیهالطالب در نجوم به ایشان منسوبست. (ذریعه ج 3 ص 134)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سِ)
ابن عبدالله لارنده. وی شیخ زاویۀ صوفیان گلشنی در ادرنه و متخلص به سزائی بود و در 1151 هجری قمری درگذشت. دیوان ترکی دارد. (هدیهالعارفین ج 1 ص 298)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سَ کَ)
ابن حسین بن عبدالله بن عبدالرحمان بن علأ بن ابی صفره بن مهلب عتکی کوفی، مکنی به ابوسعید بغدادی ادیب نحوی (212- 275 هجری قمری). او راست: ’الابیات السائره’، ’اشعار الفحول و القبائل’، ’انساب بنی عبدالمطلب’، ’شرح دیوان جران العود’، ’شرح الهذلیین’ و کتاب ’اللصوص’، ’المناهل و القری’، ’النبات’، ’النقائض’ و ’الوحوش’. (هدیهالعارفین ج 1 ص 267) (زرکلی چ 1 ص 224)
لغت نامه دهخدا
(حُ نِ سُ)
خوش رفتاری:
در روزگار حسن سلوک تو اهل نظم
صائب شدند از ته دل مهربان هم.
صائب
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ سِ)
از شاعران فارسی زبان بنارس هند بود. شعر او در صبح گلشن بنقل از نشتر عشق آمده است. (ذریعه ج 9 ص 243)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ اَ سَ)
ابن مرتضی آل اسدالله دزفولی کاظمینی معاصر. چند دیوان به عربی دارد. (ذریعه ج 9 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ابن عبدالله آق حصاری قاضی حنفی زاهد بسنوی. درگذشتۀ 1025 هجری قمری او راست: ازهار الروضات و ده کتاب دیگر که در هدیهالعارفین ج 1 صص 291-292 و کشف الظنون یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ سَهَْ)
تبریزی خطاطشاعر. پس از حملۀ عثمانیان از تبریز به کاشان آمد و دوازده سال سکونت گزید و به هند رفت و 1003 هجری قمری در آنجا درگذشت. (ذریعه ج 9 ص 479) (خط و خطاطان)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
شاعر معاصر سام میرزا صفوی و متوفی در دامغان 941 هجری قمری (ذریعه ج 9 ص 497)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان ماهور میلاتی بخش خشت شهرستان کازرون در 48هزارگزی شمال باختر کنارتخته و جنوب باختر کودرا. کوهستانی و گرمسیر است. 80 تن سکنۀ شیعۀ فارسی و ترکی و لری زبان دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات، تریاک و شغل اهالی زراعت و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ عَ لَ)
ابن علی بن حسن بن عمرالاشرف بن زین العابدین علوی هاشمی، مکنی به ابومحمد اطروش. سومین پادشاه علویان طبرستان است. در 225 هجری قمری متولد و پس از قتل محمد بن زید در 287 هجری قمری به امامت زیدیان طبرستان منصوب شد. و چون مغلوب گردید، سیزده سال در دیلم بزیست و مردم آنجا را از مجوسیت به اسلام خواند و زیدی کرد و لشکری از ایشان تهیه نمود و به طبرستان حمله کرد و آن را در 301هجری قمری گشود و لقب ناصر گرفت و چون کر بود به اطروش معروف شد. در آمل به سال 304 هجری قمری درگذشت. او راست: ’الاذان و الاقامه’، ’اصول الزکاه’، ’الایمان و النذور’، ’بیع امهات الاولاد’، ’الحدود’، ’الرهن’، ’الشفعه’، ’الصلاه’، ’الصیام’، ’الطهاره’، ’السیر’، ’الغصب’، ’الاقامه’ و ’المناسک’. (هدیه العارفین ج 1 ص 269)
ابن محمد بن اسماعیل بن زید. معروف به داعی کبیر و حسن بن زید. رجوع به حسن طبری بن محمد بن اسماعیل شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
ابن قحطبۀ طائی. از سرداران معروف آغاز حکومت عباسی بود. در 97 هجری قمری متولد و در 136 هجری قمری از طرف منصور به حکومت ارمنستان منصوب شد و در 140 هجری قمری او را با 70 هزار سوار به ملطیه فرستاد و جنگ تابستانی سال 162 هجری قمری را او اداره کرد و به داخل روم رفت و رومیان لقب ’تنین’ به وی دادند. او در بغداد در 181 هجری قمری درگذشت. (زرکلی چ 1 ص 238). و رجوع به حسن حلبی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ صَ فَ)
فرزند سلطان محمد مکفوف پسر شاه طهماسب، که شاه اسماعیل دوم او را کشت. اشعاری از وی در مجمعالفصحاء (ج 1 ص 22) و مجمعالخواص (ص 26) آمده است. (ذریعه ج 9 ص 240)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
ملا حسن کاشی، آملی شاعر و معاصر علامۀ حلی. درگذشتۀ 726 هجری قمری او راست: ’هفت بند’ در مدایح اهل بیت و کتاب انشاء. و قبر وی در حجره ای معروف در آغاز بازار ’سوق العتیق’ در شهر کاظمین نزدیک قبر سید شریف مرتضی بوده و آن مقبره در سال 1353 هجری قمری در میان خیابان افتاد. (ذریعه ج 2 ص 391 و ج 9 ص 245) (روضات الجنات 171)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ)
نحوی. ملقب به حسام الدین کاتی، که در 760 هجری قمری درگذشته. او راست: ’شرح مختصر ایساغوجی’ و شرح مفتاح العلوم. (هدیهالعارفین ج 1 ص 286) و رجوع به حسام الدین کاتی شود
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ فَ)
حاج حسن خان طبیب فسایی فارسی شیرازی فرزند میر مجدالدین محمد (1237- 1316 هجری قمری). وی خود را از فرزندان علیخان مدنی، شارح صحیفۀ سجادیه، میشمرده. او راست: فارسنامۀ ناصری که در 1313 هجری قمری چاپ شده است. (ذریعه) (تاریخ عصر حافظ ج 1 ص ’سح = 68’) (از سعدی تا جامی) (سبک شناسی ج 3 ص 366)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ هَِ رَ)
شیخ حسن هروی، او راست: ’انقلاب طوس’ که در 1336 هجری قمری چاپ شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ نَ سَ وی)
ابن سفیان بن عامر شیبانی مکنی به ابوالعباس. محدث خراسان (213-303 هجری قمری). بود. او راست: ’الاربعین فی الحدیث’ و ’المسند فی الحدیث’. (هدیه العارفین ج 1 ص 269) (تذکره الحفاظ ج 2 ص 245) (تاریخ الخلفای سیوطی 256) (اعلام زرکلی چ 1 227)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ نِ جَ)
ابن غالی ازهری مالکی، منسوب به جدیه از قرای رشید در مصر بودو در 1202 هجری قمری درگذشت. او راست: دیوان الخطب و جز آن که در هدیه العارفین (ج 1 ص 300) یاد شده است
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد در 25هزارگزی باختر بجنورد و 7هزارگزی جنوب شوسۀ بجنوردبه مراوه تپه. کوهستانی و سردسیر است. 438 تن سکنۀ شیعۀ ترک و فارس زبان دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن سلوک
تصویر حسن سلوک
نیک کرداری خوشرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی برنج خزری
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی